چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

از دانشگاه زود میام خونه که امشب دیگه هر طور شده برم استخر. دست و رویی می‌شویم و بعد یه نیم ساعت ول چرخیدن حوله و دمپایی رو بر می‌دارم و می‌رم طرف در که یادم میاد کلید رو بر نداشتم. بر می‌گردم که از رو میز برش دارم که می‌بینم نیست. تو جیب شلوارم هم نیست. از روشی که بعد از از بین رفتن حافظه ام کشف کردم استفاده می‌کنم: اگه همین الان از دانشگاه بیام چکار می‌کنم؟ کفشامو در میارم و میذارم تو کمد دم در. دسته کلید تو کمد نیست. لباسم رو در میارم و میندازم رو تخت. کلید زیر لباسا هم نیست. می‌رم دست و روم رو می‌شویم. کلید تو دستشویی هم نیست. می‌شینم پای تلویزیون. یادم میاد که کلا تلویزیون نداریم. یه چیزی می‌خورم. رو میز غذاخوری هم نیست...
می‌مونم که حالا استخر هیچی، فردا چه جوری از خونه برم بیرون؟ با این سوال می‌رم تو تخت خواب که یعنی کجا می‌تونه باشه، و جواب این سوال رو تا فردا صب که واسه صبونه میرم سر یخچال پیدا نمی‌کنم.