مهندس مثل کسیه که تو دل کوه تونل میکنه و پیش میره. با هر ضربه کلنگش قسمتی از دل کوه کنده میشه که به کار یکی میاد: صنعت چاپ و نشر به درد سیاسیون میخوره و باهاش دموکراسی میسازن. میکروسکوپ به درد پزشکها میخوره و باهاش میکروب رو کشف میکنن که تا سالها سرشون گرم باشه. موتور بخار به درد تاجرا میخوره و بازرگانی رو تو کوه و صحرا و اقیانوس گسترش میده و برای سر و سامون دادن کاراشون هم مدیرا سرشون گرم میشه. رادیو و تلویزیون و سینما آدمای بیکار بی هنر رو به نون و نوایی میرسونه که سازشون رو کوک کنن و بزن و برقصشون رو راه بندازن و فیلم پر کنن. این وسط اما مهندسا بدون توجه به هیاهوی دور و برشون همچنان تو دل تاریکی جهل بشری تونل میکنن و پیش میرن.