سردار فاتح خان جنگجوی قابلی است. گرز چهل من را چنان چابک به دور سر میگرداند که اگر بخواهد می تواند سنجاقکی را به ضرب گرز ناکار کند. بازوانی چنان دارد که درفش بر سینه دشمن از پس درخت مینشاند. چنان اسب میتازد که گویی اسب و سوار یکی شدهاند.
سردار فاتح خان یک ایـراد دارد. پیش از هر نبرد به باده گسـاری میرود. ایراد سـردار فـاتح خـان این نیست، ایرادش آنست که به سلامتی دشمنش مینوشد.
سردار فاتح خان جنگجوی خوش بینی است. عقیده دارد که خوشی در دنیا آنقدر زیاد است که به غالب و مغلوب به اندازه کافی میرسد. سردار فاتح خان معتقد است دلیل جنگ ضرورت جنگ در فطرت آدمی است، نه سهم خواهی ناعادلانه از خوشیها.
سردار فاتح خان جنگجوی خوش باوری است. دوستانش میگویند این خوشبینی روزی کارش را میسازد. آخر دشمنش که به سلامتی او نمینوشد.
سردار اما زیر لب میخندد و گرزش را در هوا تاب میدهد و هل من مبارز میخواند.