از مصاحبه «انتشارات سروش» با «گل آقا»، 1370:
س. آقاي...
ج. نه، همان «گل آقا». من در اين مصاحبه فقط «گل آقا» هستم.
س. ولي اسم اصلي و واقعي شما را تقريبا اکثر خوانندگانتان مي دانند.
ج. ولي من، تقريبا هيچ وقت، اقرار و تاييد نکرده ام، که آن اسمي که همه مي دانند اسم واقعي من باشد.
س. به هر حال خوانندگان مي خواهند بدانند که گل آقا کيست، هدفش چيست، چند سال دارد، خلاصه همان چيزهايي که معمولا در اولين سوال هر مصاحبه اي مطرح مي شود.
ج. گل آقا همان گل آقاست. حرفش هم به شهادت دوست و دشمن، همان «حرف حساب» است. چهل و چند سال دارد و ...
س. از چه وقت نويسندگي را شروع کرديد، يعني طنز نويسي را؟
ج. احتمالا از بيست سالگي... به نظر شما اين چيزهايي که من مي نويسم، اسمش طنز است؟
س. يعني نيست؟
ج. نمي دانم، شايد.
س. به هر حال مردم جامعه ما نوشته هاي شما را، در اين سبک و سياق، «طنز» مي دانند.
ج. نخير... مردم جامعه ما، آنها را «حرف حساب» مي دانند. اين مسئولان هستند که آنها را طنز مي دانند...
.
.
.
س. يعني واقعا شما اين قدر با نوشته هايتان جدي برخورد مي کنيد؟
ج. پس چه خيال کرده يد؟ من «گل آقا»يم، کريم شيره اي ناصرالدين شاه که نيستم. از اين گذشته، وقتي مقاله يک نويسنده مخالف در روزنامه چاپ مي شود، فردا در مطبوعات و مجلس، سيل ناسزا به سوي او سرازير مي شود. انگار دنيا به آخر رسيده! کار به جايي رسيده بود که خوانندگان از من مي پرسيدند: چطور است که تو هر چه مي خواهي مي نويسي ولي ديگران نه؟ من داشتم کم کم تبديل مي شدم به تنها صداي معترض و مخالف! واقعا گاهي با خودم مي گفتم «آنها که در اصالت کار من و در استقلال قلم من شک مي کنند چه گناهي دارند؟»...