خیلی وقت پیشا پدرم یه دوستی داشت که یه بار دم ازدواجش گفته بود "من می خوام یه زنی بگیرم که اگه یه روز برادرم اومد خونه مون و خسته بود و یکی زد تو گوش زنم، زنم چیزی نگه". من تا مدتها فکر می کردم که چرا آدم وقتی خسته است باید بره خونه برادرش، خوب بگیره خونه خودش بخوابه هر وقت خستگیش در رفت پاشه بره خونه برادرش. بعد از سالها بالاخره یه روز از مادرم پرسیدم که چرا برادر آقای فلانی وقتی خسته بود می رفت خونه آقای فلانی؟ مادرم گفت آقای فلانی؟ اون که اصلا برادر نداشت!
dafuq!