چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۹

"درمان نخواهی شد، اما یاد خواهی گرفت که پیش از آنکه راه نفست را ببندد قرصهایت را ببلعی. آن وقت بجای اینکه روحت در زیر چنگالش مچاله شود، خواهیش دید اندوه را، که تنها قبایش بر تو می ساید و می گذرد، چنان مهمانی ملعون که به دیدارت آمده باشد و خودت را در کنجی پنهان کرده باشی. در خانه سرک بکشد و چون خالیش یابد برود تا دیگر کی باز آید. با قدری کنیاک فرویشان بده و قدری بیشتر مهلت، تا اثر کنند. آن جلد کتاب را هم نکن در دهانت، می خواهم وقت ملاقاتت که تمام شد خبر مرگم بخوانمش."


- طبیب خطاب به غول - "بنیادهای نو در تبت" - جلد هفتم

دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

نه ما انباردار بودیم و نه عشق، کالای انباری. اگر هم که بودیم و بود، داستان موریانه را پیش از این برایت گفته بودم.

جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹


Office conversation:

- If your beloved one is sentenced to death by being stoned, and they already have buried her in the ground and those fanatic people are about to start throwing their stones at her, and you happen to have a gun, would you shoot her to help her not suffer?

- That's one question. I guess I will. Wouldn't you?

- I guess I'll shoot the people there.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹

- چه کارش دارید زبان بسته را؟
- چوبش می زنیم
-چه کرده مگر؟
- در تابستان لباس پشمی به تن کرده
- بزنیدش پدرسوخته را

دوشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۹

Listen to my radio on http://www.moalian.com:8000