دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۸

"بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامه‌هاآورده‌اند
رستم و رویینه‌تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
همچنین تا مرد نام‌آور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار..."

ساقی! به افتخار شیخ اجل پیاله همه رو پر کن. رفقا مهمون منن.