سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۳

wireless

قضيه از اونجا شروع شد كه خط dialup اينترنت دائما قطع مي‌شد و همه رو كلافه كرده بود. زنگ زدم به دو تا شركت ISP كه بچه‌هاشون رو مي‌شناختم. اولي فقط سرويس leased line داشت كه مركز مخابرات ما امكانش رو نمي‌داد. با دومي سر سرويس wireless شون به توافق رسيديم و قرار شد كه نماينده‌شون قرارداد رو ورداره و بياره. پرسيدم "راستي، مطمئنين كه منطقه ما دكل شما رو مي‌بينه؟"
- شما كجا هستين؟
- حوالي فلانجا
- خوب ما يه دكل رو مجتمع كامپيوتر پايتخت داريم. شما تجهيزات دارين كه بتونين امتحان كنين ديد دارين يا نه؟
اين رو كه گفت من پيش خودم يه فرستنده/گيرنده رو تجسم كردم كه به يه عالمه سيم و آنتن و كوفت و زهر مار وصله، با صفحه اي مثل اسيلوسكوپ كه روش شكل سيگنال مرجع رو با سيگنال دريافتي مقايسه مي كنه و مدل نويز رو در مياره و همه جهت ها رو اسكن مي كنه و براي fine tune و اين حرفا هم كلي برنامه داره. بهش گفتم كه زمينه شركت ما چيز ديگه ايه و از اين چيزا نداريم؛ اگه ممكنه يكي رو بفرستن كه امكان سنجي سرويس رو انجام بده. اونا هم گفتن كه يه نفر رو با تجهيزات مي فرستن.
چند ساعت بعد سر و كله يه پسرك جوون ريزه ميزه با يه كيف كوچيك پيدا شد. گفتم ايول! عجب پيشرفتي كرده تكنولوژي! ببين اين همه تجهيزات چقدر كم جا گرفته! من كه كلي ذوق و شوق ديدن عمليات امكان سنجي رو داشتم بهش گفتم كه ممكنه باهاش بيام، و گفت كه اشكالي نداره. با هم رفتيم رو پشت بوم. منتظر بودم كه از تو كيفش يكي از اون دستگاههاي پر از پيچ و كليد و سيم و آنتن و كوفت و زهر مار رو در بياره و من هم كلي سوال بپرسم. يارو يه خورده رو پشت بوم اينور و اونور رفت، دور و بر و نگاه كرد، رو به يه طرفي ايستاد، دست كرد تو كيفش و يه دوربين دو چشمي – از اينا كه تو خيابون سه تاشو مي‌فروشن پنج هزار تومن – در آورد و با جديت شروع كرد به ديدن منظره اطراف. بعد از يه مدت دوربين رو از جلوي چشمش آورد پايين و گفت:
- نچ! نمي‌شه! اين برج رو مي‌بينين كه اونور كوچه است؟ اين جلوي ديدتون رو گرفته.
مي‌خواستم بزنم پس گردنش و بگم پسره ابله! اين بود تجهيزات امكان سنجيتون؟ بجاش فقط گفتم "آهان! البته براي ديدن اين برج 30 طبقه كه اونور كوچه است خيلي هم احتياج به دوربين نداشتين ها، نه؟"