یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۱

... Saint Mohammad با دلخوری گفت:
- يا عيسي مسيح، واسه اين ديگه نمي تونين منّت سرم بذارين. خودتون هم مي دونين که بدون کمک شما هم از عهده اين يکي بر مي اومدم.
مسيح جواب داد:
آره، Saint Mohammad نيکوکار، ولي راستش رو بگو! همون موقع هم دلت نمي خواست که من کمکت مي کردم؟
- قبول نيست! شما دارين از قدرت خداونديتون سو استفاده مي کنين! من از کجا بدونم که اون موقع تو سر شما چي مي گذشته؟
مسيح لبخند معني داری زد و Saint Mohammad همچنان به رانندگي به سمت دانشگاه ادامه داد...