چهارشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۶


شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۶

امشب فکر می کردم که از هر کدوم ار آدمای زندگیم چی یاد گرفتم 
شب بود و رام بود و می شد بذاری که شب بره
 از یکی یاد گرفته بودم که وقتی غصه دارم سرم رو بین دستام نگیرم و روی پام نذارم
 از یکی یاد گرفته بودم که ظرف نشسته تو سینک نذارم
 از یکی یاد گرفته بودم که ویسکی بر هر درد بی درمان دواست
 و از یکی یاد گرفته بودم که پوستم کلفت تر از چیزیه که فکر می کنم

 یکی اون وسط بود که همیشه فکر می کردم خاطرش برام خیلی عزیزه.
 از اون فقط یاد گرفته بودم که جورابام رو موقع سکس در بیارم. 

 یکی بارونی قرمز داشت
 با یکی رو چمنهای کلیسا می خوابیدیم
 با یکی نصفه شب از دانشگاه تا خونه اش پیاده می رفتیم
 و یکی غذای دریایی درست می کرد و آخرش هم جورابام رو پبشش جا گذاشتم.