پنجشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۷

برادرم
آنچه موبد گفت جز آن نبود که به گاه نیایش چون آتشی نیافتی، اقتدا به آتش درون کنی و سخن با هورمزد گویی. نه آن که گوشت گوسفند و پیاز بر آتش درون کباب کنی، آن هم با دوسیخ گوجه.

سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷

خداوندا! آنک ایوب را بنگر که چگونه کرمها جز ایمان همه چیزش را به تاراج برده‌اند، و ببین که پیامبرت چگونه از پس هفده سال هنوز ثنای تو می‌گوید.
تاوان ادعای ابلیس را از پیامبرت مگیر. عقابانت را فرو فرست تا راه کوهستانش را رهنمون باشند، که در قله ها نشانی از پلیدی نیست.

پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۷

نه از آتش بازی خبری ست و نه از باران و نه از باروت
همه چیز اما چه زود از خاطرم می رود.

دوشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۷

روزهایی هست که می‌دانم یک لغزش کوچک ممکن است مرا به دامان جنایتی هولناک بیندازد. آن قدر که ممکن است کسی را که در پیاده رو به من تنه زده است به اولین کوچه خلوت بکشم و پنجه بر حنجره اش چنان ببندم که پیش از ظاهر شدن نگاه تضرع آمیزش جان داده باشد و دنده هایش را با چنان لذتی در هم خرد کنم که گویی هر صدای شکستن قطره آبی بر جان تشنه‌ام است. در چنین روزهایی به جد بایست از مردم حذر کنم.

یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۷

Montreal airport, I hate every inch of you.

پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۷

من می خوام ببینم، آقای دکتر، که من این همه جوشونده سه پستون و گل زوفا می خورم، برام ضرر نداره؟
چه حکمتی توی خوابیدن روی کاناپه با کفش و لباس رسمی هست که خوابیدن تو ده تا رختخواب پر قو بهش نمی‌رسه؟

پنجشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۷

قدری مچاله می شه و برمیگرده سر جای اولش. از روی همون شیارهای قدیمی. از نزدیک اما نگاه که کنی، می‌بینی که شیارها اندازه نصف یه سر سوزن عمیق تر شده‌ان، و چند تا شیار محو کنار قبلیا درست شده.
کسی حواسش نیست. میتونی آروم دستت رو روش بذاری و فشار بدی، که فکر کنی دردش به‌خاطر فشار دستته، نه چیزی که اون توئه. قرصهات رو کجا گذاشتی؟ راحت باش. کسی حواسش نیست.
ورزش! این اعجوبه یادگار اجداد غارنشینمون معجزه می‌کنه. خیلی بیشتر از اون قرصهای لعنتی. هورمونهای شادی آور. اندورفین و سروتنین. بعدش هم کتاب. بعدش پیاده روی. بعضی شبا زیاده روی. رفقای جدید. راههای جدید. تا وقتی که یه چیز جدید پیدا می‌کنی خیالی نیست. هر روز اما قدری دیر تر از رختخواب میای بیرون: چیزهای جدید هر روز دیر تر و دیر تر کشف می‌شن. مثل رویاهای شب، موقعی که هنوز تموم نشده‌ بودن.
جان خودم راست گفتم که راهش گلوله است. ساچمه‌ای نمره پنج نه. شات‌گان باس و شرکاء هم نه. پانت گان دو اینچ و نیم. اینور یا اونور. چه فرقی می‌کنه؟ اندازه دو روز کشف جدیدت رو پر می‌کنه.
همه اینا هست. بازم مچاله می‌شه. قد یه سر سوزن دیرتر بر می‌گرده سر جای اولش. گاس که باید کنار بیای. مگه اونا که روبروی خونه‌ات هستن چیز جدید کشف نمی‌کردن یا ورزش نمی‌کردن؟ ساکت باش و شیرت رو بخور عزیزم. هر دویست و پنجاه سی‌سی‌ش نه گرم پروتئین داره.