شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۶

اون کاردستی های کاغذی رو یادتونه که چهار تا انگشتتون رو میکردین توش و از یکی میپرسیدین که یه عدد بگه بعد هی باز و بسته اش میکردین و بعد میگفت که یارو بعدا چه کاره میشه؟
من هنوز تو کف اینم که چه جوری کار میکرد.

پنجشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۶

هوا دوباره داره خنک میشه. میگن چند روز پیش یه غریبه ای دور و بر شهر پرسه میزده و سراغ یکی به اسم اوزیماندیاس رو میگرفته. خدا به خیر کنه.

یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۶

گویند ابراهیم ادهم چون رخت سفر بستی تنها پای به راه کردی و پروای همسفر کردی تا مگر مماشات کاهل گامش کند مکند و همنشینی جاهل خاطرش را تند. روزی در بیابان می رفت، تنها چونان که عادت مالوفش بود. فرسخی مانده به منزل نخست از دور سایه درویشی دید سپید جامه که چالاک و سبک گام بر می داشت چنان که ابراهیم را حیرت آمد. با خود اندیشه کرد که مگر دعوتش دهم به راه که همسفری چالاک است و با وی راه کوتاه آید. پس دمی دیگر اندیشید که مگر مصاحبتش غبار خاطر نشاند و بار بیفزاید و همسفری را نشاید. پس دوباره نگریست و بگفت که چنین چالاک بار خاطر اگر داشتی گامش کند آمدی و قامتش استوار نگشتی مگر که دعوتش فرستم که نیک همسفری است. همچنان با خود می گفت و اندیشه دعوت درویش می کرد و رد نظر خویش تا درویش را دید که از راه بایستاد و نظر در پی افکند و گفت یا ابراهیم! پیش از آنکه منت دعوت بر من نهی نخواهی که از احوالم جویی تا مگر مرا میل همسفر شدن تو نباشد؟
گویند که چون ابراهیم از حیرت در آمد، درویش دیری بود که شده بود.
چند وقت پیش برام از تهران دو بسته سبزی رسید، یکی سبزی قرمه و یکی شوید. با شوید که نمیدونستم چکار کنم. با اون یکی یه دیگ گنده قرمه سبزی درست کردم ولی هر کاری کردم خوب نشد (جناب شازده توصیفات مفصلی میتونن خدمتتون عرض کنن). به ضرب و زور آبلیمو و فلفل از شرش خلاص شدیم.
امروز به دو تا از بچه ها گفته بودم که بیان خونه که ناهار با هم بخوریم. وقتی داشتم پلو درست می کردم به یکیشون گفتم راستی بذار شوید هم بریزم توش. رفتم بسته شوید رو آوردم دادم بهش که بریزه تو پلو. بو کرد گفت میخوای سبزی قرمه بریزی تو پلوت؟

شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۶

عرض شود که این جفتک زدنمون دلیل خاصی نداره. اغلب هم یه جوری میزنیم که اگه هم بگیره به ناسوت بگیره و به لاهوت نگیره. سوای اینکه برج عقرب دنیا اومدیم و از ره کین نیست، کلا گاهی میزنیم که مطمئن بشیم یادمون نرفته. همینطوری، واسه روز مبادا.